تلويزيون؛ هيولايى دوست داشتني!

نويسنده: امير محبيان
پديده اى که بسيارى به‌دليل جدايى هايى که در ميان اعضاى خانواده آفريده است آن را تهديد تلقى کرده واز آن متنفرند ولى درعين حال نمى توانند بدون آن زندگى کنند زيرا به اعتيادى کشنده مبدل گشته است.
تلويزيون متاسفانه واقعيت هاى نازيبايى را به ما ثابت کرده است ؛ تلويزيون ثابت کرده است که آدمها حاضرند به هر چيزى توجه کنند بجز يکديگر. زنان و مردان بيش از همسرشان بر تلويزيون چشم مى دوزند و حتى والدين بى آنکه بدانند فرصت هاى تکرار نشدنى لذت از چهره هاى معصوم کودکانشان به‌سرعت در حال گذر است؛ از صفحه تلويزيون چشم برنمى دارند.چه بسا که پدبزرگ ها و مادر بزرگ هايى که از کنار ما رفتند ولى حتى تا آخرين لحظات به‌جاى نگاه بر چهره پر مهر آنان به نقاط چشم آزار تلويزيون خيره مانده بوديم و اکنون هر چند حسرت مى خوريم ولى معتادانه همان رفتار را ادامه مى دهيم.
در مقابل ديدگان ما، تلويزيون بچه ها را از نيرويى زيبا ودلفريب به شيئى بدون تحرک تبديل کرده وفرهنگ هاى چه بسا نامفيد را به ذهن هاى فلج شده آنها تزريق مى کند.
راستى چه بايد کرد؟آيا گريزى از اين تله مرگبار وجود ندارد؟
يک محقق گفته است؛ “همه تلويزيون ها آموزشى هستند؛اين درست است ولى مسئله اين است که چه چيزى آموزش مى دهند”.
از ابتداى انقلاب اسلامى ما در پى آموزش ارزش هاى انسانى و دينى از طريق تلويزيون بوده ايم ؛ تا چه حد موفق بوده ايم؟ از تبليغات شعارى که بگذريم آيا توانسته ايم تلويزيون را از سطح آن چيزى که يک پژوهشگر بيان داشته است يعنى “آدامس چشم ها” فرا تر بريم؟
ترديدى ندارم کوشش هايى در اين مورد صورت گرفته است و خوشبختانه عقب ماندگى ما در زمينه برنامه سازى ها از غرب همان نقطه قوت ماست.
شايد ديدگاه نگارنده در اين زمينه براى گروهى عجيب و حتى ارتجاعى تلقى شود ؛ آنها مى پرسند آيا تلويزيون چيزى است که در جهان کنونى بتوان آن را ناديده گرفت؟
پاسخ من آن است که حداقل نبايد گذاشت اين اعتياد خطرناک؛ ناگزير و گريز ناپذير تصور شود.
در غرب نيز بسيارى از دانشمندان و صاحبان نظر سالهاست به اين مسئله به‌صورت جدى توجه دارند و تحقيقات ارزشمندى نيزدر همين راستا صورت گرفته است. اگر آن دانشمند غربى مى گويد:تلويزيون به داروى بيهوشي(يا به زبان روشن تر داروى مخدر) براى دردهاى جهان مدرن تبديل شده است و يا ديگرى مايوسانه حتى مدعى مى شود که تلويزيون قصد ندارد انسانها را پوچ و از درون تهى گرداند بلکه فقط تجلى پوچى بشر است.اينان چند گام جلوتر از ما به بررسى آفاتى پرداخته اند که ما شادمانه و با چشمان بسته در آن مسير گام برمى داريم.
ما شادمانيم که از اين ابزار خنثى با مهارت براى گسترش دين بهره مى جوييم و خلق را با ارزشهاى دينى آشنا مى سازيم.به‌عبارتى خوشحاليم که تلويزيون ما دانشگاهى است که آموزشها وارزشهاى دينى را در جامعه مى پراکند ولى پرسش اين است آيا در اين راستا موفق بوده و يا اساسا مى توانيم موفق باشيم؟
براى فهم بهتر ، بهتر است نظرات محققى را که فراتر از زمان خود انديشيده و پرده هاى عوام گرايى را در اين زمينه دريده است مرور کنيم.
( NeilPostmanمتولد1931) فيلسوف آمريکايى و از مهمترين و سرشناس ترين منتقدان عصر ارتباطات در که درسال 2003 ميلادى درگذشت. اثرى دارد به‌نام «ماخود را تاحدمرگ سرگرم مى کنيم» يا “زندگى در عيش و مردن در خوشي”. او دراين اثر پيشگويى مى کند درعصر ارتباطات ارزش هاى انسانى ازبين خواهدرفت.
نيل پستمن معتقد است: سبکى که تلويزيون از طريق آن برنامه اش را ارائه مى دهد جنبه سرگرمى [و تفريح] را در مردم تقويت و تحريک مى کند. در مواردى نظير سياست، اخبار و بخصوص دين، اين سبک مى تواند به طور جدى خطرناک باشد، چرا که دين بيش از هر چيز يک سلسله اصول و نظم زمانبر و دشوار است و با وجود اين که يک نوع لذت و شعف هم از تجربه دينى بر مى خيزد، هنگامى که تلويزيون دين را به عنوان چيزى شبيه به «شو » معرفى مى کند، ماهيت تجربه دينى را مخدوش کرده است. من فکر مى کنم آن گروهى از مردم که معتقدند شيوه انتقال پيام نقش چندان مهمى در تاثير گذارى پيام ندارد، قدرت سبک و فرم را در رسانه هاى جمعى دستکم گرفته اند.
  • آيا اساسا تلويزيون رسانه مناسبى براى گسترش درست دين در جامعه هست يا خير؟
  • على‌رغم اما و اگر هاى زياد فرض کنيم هست؛ آيا دين در حال تغيير دادن ماهيت تلويزيون است يا تلويزيون در حال تغيير دادن ديد مردم از دين؟
  • سازى همه ابعاد دين براى تطبيق آن با فهم عامه آيا خطر سطحى و قشرى کردن اين آموزه ها را به‌دنبال ندارد؟
  • گاهى براى ايجاد جذابيت در مسير فهم دين از قصه ها ى ساده بهره مى گيريم؛ اين کار فى نفسه اشکالى ندارد ولى تبديل دين به امرى ساده سازى شده چون قصه درست است؟براى مثال بهتر ؛ زمانى آنتونى کويين هنر پيشه آمريکايى نقش حمزه عموى پيامبر (ص) را بازى مى کند و زمانى در ذهن جوانان وقتى مى گوييم حمزه کيست او فقط آنتونى کويين را در ذهن دارد! فراموش نکنيم قدرت رسانه در تحريف واقعيت ها و تاريخ تا حدى است که سالها و بلکه نسلى طول خواهد کشيد که تطابق مفهومى يک مخلوق سينمايى با يک واقعيت تاريخى از ميان برود.
    واقعيت آن است که کمبود تفريحات مردم ما تاحدى است که نقد گوشه اى از روش ها و نگرش هاى تلويزيونى اين زنگ هشدار را در اذهان توده ها به صدا در مى آورد که مبادا قصد دارند اين يگانه راه تفريح را نيز از ما بستانند؛ هدف نگارنده تفريح زدايى از مردم نيست بلکه فقط بيان اين هشدار به صاحبان انديشه و مديران دستگاه مذکور است که در اين راستا کار پيچيده تر و جدى تر از آن است که تصور مى کنيم.
    منبع:رسالت